به امید ظهور او به امید روزی که همه خبرهای جهان این باشــــد:
" مهــــدی فاطمه آمــــد "
|
سلام ای گلی که پاییز را نمی شناسد، سلام ای عزیزی که از دیدگانمان غایب شده ای، سلام و درود بر تو، به راستی اگر روزی به ما میگفتند که امام زمانی درکار نیست چه طور زندگی میکردیم که الان نمیکنیم !؟؟ به یادمان بیانداز که حدودا 1176 سال است که پیش ما نیست! ، تا شاید دل هایمان بگرید، تا شاید بتوانیم مهدوی زندگی کردن را بفهمیم و تمرین کنیم. می نویسم: اکنون روی سخنم با شماست ای منجی عالم ، شمایی که قرار است دنیا را گلستان کنی و ریشه ی ظلم و ستم را بخُشکانی، شمایی که با ظهورت غم ودرد را از تن و روح خسته ی همه ی انسان ها می زدایی و طعم واقعی خوشبختی و سعادت را به آنها و به ما می چشانی و روی ماهت را از پشت ابرهای الهی بیرون می آوری ... دیگر از گفتن، نوشتن و شنیدن خسته شده ام ، دیگر هیچ متنی جذابیت را در دلم روشن نمی کند. فکر دوری از شما مرا غمگین و ناراحت می کند، پس کی می آیید؟ بیا ای گل زهــرا، بیا و به جهانیان ثابت کن که با یک گل هم بهار می شود و تویی آن گل که خزانی ندارد! [ یکشنبه 91/7/23 ] [ 1:11 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
مولایم مهدی (عج) آنکه قلب های ناآرام را بانَوای دلکش اناالمهدی(عج) آرام میکند و این گرد و غبار انتظار سخت را از وجود خسته منتظران می زداید ... ای صاحب دل بی قرینه، با آمدنت پرســتو ها "نوای «یار آمد»" سر می دهند.پس بیا و با آمدنت نوای «انا بقیه الله» را برای جهانیان و منتظرانت آنگه که بر کعبه تکیه زده ای، ســر بده. در پس غــــــروب جمعه غمی نهفته است که با هیچ کلامی نمیتوان آن را وصف و با هیـــچ قلمی نمیتوان آن را نگاشت! غـــــروبی که دل های همه در آن می تپد که چرا یک جمعه ی دیگر آمد و رفت و مولایمان با قدم های پر از مهربانی اش بر قلب مشتاقان آمدنش نگذاشت، تا به آن قدم ها بوسه عشق زنند و جان به فدای خاک رهش کنند. بیا مهدیا ، بیا و این جدایی را به اتمام برسان و جان جانان را این مجلس شو تا پروانه وار به دور شمع وجودت بگردیم ، واز نور جانت بسوزیم ودر جمال زهـــرائی ات مَحو گردیم. بیا و انتظارمان را به پایان برسان ای مولا ... پی نوشت: سرورم انگار این روزها،این جمعه ها، بیشتر نبودت حس میشود؛ انگار تورا کم دارم، بیــــا که کوچه ها را آذین بسته ام ... [ جمعه 91/7/14 ] [ 5:49 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
مهدی جان! روزگــار غریبی ست،دوستان کم شده اند،دوست واقعی دیگر نیست.مهدی جان بیا،شاید شوق آمدنت،آدم ها را به هم نزدیک کند. آقا جان دیگر در این شهر نفسم بالا نمی آید.اینجا بخت مرا سیاه کرده و جوونی ام تباه شده، مهدی جان، کسی نیست دست مرا بگیرد . به درد دلم گوش کند. تفریح بیشتر آدم ها اینجا با گناه و معصیت همراه شده، همه ی دل ها از مادیات رنگی شده.مهدی جان دلم از این همه دورنگی و دیورهای بلند گناه به درد می آید. همه ی ما در این آتش گناه میسوزیم و دعاهایمان استجابت نمیشود ... مهدی جان بیا ... دیگر بس است انتظار، حالا دیگر لحظه ی ظهور تو، عزیر فاطمه است بیا تا دعا هایمان مستجاب شود ... بیا تا دل هایمان آســـمانی شود ... بیا تا تن بی روح و خسته مان شاداب شود ... بیا تا اسم تورا در قاب تنهایی دلم یدک بکشم و همه جا نام تورا بخوانم ... بیا تا دل من یکرنگ و یکدست شود و از کینه و خصومت خالی و به "پایانِ راه بی پایان" برسم ... مهدی جان من آن سرگشته و آواره ای هستم که راه سعادت از تو میخواهم، [ پنج شنبه 91/7/13 ] [ 6:55 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت . بعضی از مردم دقیقا مثل مردمک چشماند. مردمک چشم درست به گونه ای است که هر چه نور بیشتر به آن تابیده شود تنگتر و محدودتر میشود. جماعتی از مردم نیز دقیقاً اینگونه اند، یعنی هر چه خداوند دارایی و نعمت و موهبت به ایشان ارزانی میکند، آنان نیز بخیلتر و خسیس تر و تنگ نظرتر میشوند. ولی اهل تقوا مثل مردمک چشم نیستند، بلکه وقتی خداوند رزقی نصیب ایشان میسازد، دیگران را نیز بر سفره خود میخواهند و میخوانند. بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی اهل تقوا مردمی هستند که اگر خداوند به ایشان اعتبار و آبرویی داد، آنرا تنها برای خود نخواسته، بلکه در جهت حل معضل و مشکل دیگران به کار میبندند، مثل اینکه ضمانت کنند تا کسی به وامی برسد، یا وساطت کنند تا کسی به کاری دست یابد و یا اگر دانشی به ایشان ارزانی شد، دست به قلم شده و دیگران را نیز بیاموزند. اگر باغ و یا ویلایی دارند، تنها برای تعطیلات خود نمیخواهند. اگر جنس خوب و مناسبی سراغ دارند به دیگران هم معرفی میکنند. اگر به کتاب یا سایت مناسبی برخورد کنند دیگران را نیز با خبر میسازند. اگر جملهای زیبا ببینند برای دیگران هم ارسال کرده و میفرستند. و ممّا رزقنا هم ینفقون از آنچه ما به اهل تقوا روزی کردهایم، بخشش و اتفاق میکنن. [ جمعه 91/7/7 ] [ 6:36 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
ســرورم! نمیدانم لایقم میدانی یا نه؛ اما با همه معصیت هایم به ظهور مقدست ایمان دارم. سرورم با یاری ات بندگی را آغاز میکنم.وقتی دست های دعایم را برای ظهورت بالا می برم، احساس میکنم دست مهربانی، دست هایم را میگیرد و با هم به اوج آسمان معنویت پرواز میکنیم. ای عشق ابدی من «العجل،العجل تا انتظارت مرا از پای در نیاورد و ظهورت در زمان جوانی ام باشد تا در نبرد عدالت یاری ات کنم.» [ دوشنبه 91/7/3 ] [ 1:53 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |